راستی فکر کردهاید که اگر تقلب نمیشد و موسوی در انتخابات پیروز میشد چه شده بود؟ امروز احتمالاً همهی ما سر جاهایمان بودیم، موسوی هم انتقال پیدا کرده بود به کاخ ریاست جمهوری و رهنورد هم رُل بانوی اول را بازی میکرد. ما هم هی نق میزدیم و غر میزدیم که این چه رئیسجمهور بیعرضهای است و چرا هیچ کاری از دستش بر نمیآید و رهنورد هم احتمالاً در جمع زنان شرکت میکرد و قول و قرار پیوستن به کنوانسیون زنان را میداد اما هفتهی بعدش میدیدی که لایحه تصویب نشد و باز غر میزدیم که اینها که کاری ازشان بر نمیآید چرا استعفا نمیدهند و نمیروند خانه نقاشیشان را بکشند ... مجید توکلی احتمالاً دوباره زندانی میشد به جرم اعتراضی در جایی، ولی چادر سرش نمیکردند و هیچ انگیزهای برای اعتراض دیگر مردان به حجاب اجباری به وجود نمیآمد ... زندگی گوسفندانه در جریان بود. برای چهار سال یا هشت سال دیگر... همه با خود میگفتند که دورهی بعد دیگر به اصلاح طلبای بیعرضه رای نخواهیم داد... افسردگی اجتماعی ادامه میداشت. و همه بر این باور میبودند که اینها را توپ هم از جا تکان نمیدهد ... (امّا امروز) ... این جنبش زنانه است و مردانه است و انسانی است. این جنبش به ما زن بودن و مرد بودن و انسان بودن را می آموزد. در این جنبش، هر روز که می گذرد هشیارتر و بیدارتر، جسورتر و گستاختر میشویم؛ دختران کاراتهکار تیم ملی در آلمان حجاب از سر بر میدارند و به تشک مسابقه میروند و مردان ما حجاب بر سر میگذارند و به حجاب اعتراض میکنند و عکس بتهای جدید در اینجا و آنجا پاره میشود تا به همهگان نشان دهیم که تنها آزادی است که سر تعظیم در مقابلش خم میکنیم! باور کنیم که این جنبش، هر اسمی که رویش بگذاریم، رنگین کمانش بخوانیم یا جنبش سبز یا جنبش آزادیخواهی یا جنبش اعتراضی یا دموکراسیخواهی، آغازی است بر پایان سی سال ظلم و ستم دینی بر مردم ما. کناره نگیریم، کنار نایستیم، این جنبش از آن ماست.
اگر تقلب نمیشد و موسوی در انتخابات پیروز میشد چه شده بود؟
راستی فکر کردهاید که اگر تقلب نمیشد و موسوی در انتخابات پیروز میشد چه شده بود؟ امروز احتمالاً همهی ما سر جاهایمان بودیم، موسوی هم انتقال پیدا کرده بود به کاخ ریاست جمهوری و رهنورد هم رُل بانوی اول را بازی میکرد. ما هم هی نق میزدیم و غر میزدیم که این چه رئیسجمهور بیعرضهای است و چرا هیچ کاری از دستش بر نمیآید و رهنورد هم احتمالاً در جمع زنان شرکت میکرد و قول و قرار پیوستن به کنوانسیون زنان را میداد اما هفتهی بعدش میدیدی که لایحه تصویب نشد و باز غر میزدیم که اینها که کاری ازشان بر نمیآید چرا استعفا نمیدهند و نمیروند خانه نقاشیشان را بکشند ... مجید توکلی احتمالاً دوباره زندانی میشد به جرم اعتراضی در جایی، ولی چادر سرش نمیکردند و هیچ انگیزهای برای اعتراض دیگر مردان به حجاب اجباری به وجود نمیآمد ... زندگی گوسفندانه در جریان بود. برای چهار سال یا هشت سال دیگر... همه با خود میگفتند که دورهی بعد دیگر به اصلاح طلبای بیعرضه رای نخواهیم داد... افسردگی اجتماعی ادامه میداشت. و همه بر این باور میبودند که اینها را توپ هم از جا تکان نمیدهد ... (امّا امروز) ... این جنبش زنانه است و مردانه است و انسانی است. این جنبش به ما زن بودن و مرد بودن و انسان بودن را می آموزد. در این جنبش، هر روز که می گذرد هشیارتر و بیدارتر، جسورتر و گستاختر میشویم؛ دختران کاراتهکار تیم ملی در آلمان حجاب از سر بر میدارند و به تشک مسابقه میروند و مردان ما حجاب بر سر میگذارند و به حجاب اعتراض میکنند و عکس بتهای جدید در اینجا و آنجا پاره میشود تا به همهگان نشان دهیم که تنها آزادی است که سر تعظیم در مقابلش خم میکنیم! باور کنیم که این جنبش، هر اسمی که رویش بگذاریم، رنگین کمانش بخوانیم یا جنبش سبز یا جنبش آزادیخواهی یا جنبش اعتراضی یا دموکراسیخواهی، آغازی است بر پایان سی سال ظلم و ستم دینی بر مردم ما. کناره نگیریم، کنار نایستیم، این جنبش از آن ماست.
ارسال شده توسط
Goshtasb
0 نظرات:
ارسال یک نظر