goftaniha.com
خامنهای وقتی که به رهبری رسيد نه تنها مشروعیتی در میان مراجع و روحانیون بنام جمهوری اسلامی از نظر فقهی و وجاهت مرجعیت نداشت بلکه از نظر سیاسی و اقتدار دیپلماتیک نیز خيلی ضعيف بود در اواسط دوران دولت رفسنجانی بود که خامنهای فهميد توان ادامه کار با این وضعیت را ندارد و احساس کرد که چقدر در برابر رفسنجانی ضعيف است و بايد تا دير نشده برای خودش تيمی وفادار و قوی و مورداعتماد جمع و جور کند ، خامنه ای فهمیده بود که با رفسنجانی و کادر او نمی تواند بازی کند و دست آخر در این بازی حتما از زمین اخراج خواهد شد ، یکی از بزرگترین مشکلات خامنه ای با رفسنجانی این بود که رفسجانی به هيچ اصلی جز قدرت و پول پايبند نبوده و نیست (کما اینکه وی بخاطر همین پول و سودی که از قبل پورسانتهای خرید اسلحه و ... در زمان جنگ گیرش می آمد لجوجانه شش سال آن جنگ بی ثمر را کش داد) خامنه ای حس کرده بود که هر لحظه ممکن است هاشمی که هم وزنه بی بدیلی است در جمهوری اسلامی و هم نسبت به دیگر افراد جمهوری اسلامی بیشترساپورت داخلی و خارجی را دارد سرش را زیر آب کند .سخن به درازا نکشد ! همین ترس بود که خامنه ای را واداشت که برود دنیال تیم خودش ، تیمی که نداشت و در صدد ساختنش بود ، اولین گامش این بود که در میان وفاداران اصیلش به دنبال کادر سازی بگردد و اصلی ترین وزنه برای او البته سپاه بود .به موازات تشکیل انصار حزب الله که می توانست گروه ضربتی برای وی باشد - که می دانیم اولین حرکت انصار حزب الله مخالفت علنی و گاها خشونت آمیز با دولت هاشمی و سیاستهای سازندگی وی بود - بکار گیری مهره هایی در حکومت از سپاه پاسداران بود ، شاید آغازگر این انتصابها ، برگماریدن علی لاریجانی از دل سپاه پاسداران به سرپرستی سازمان صداوسیما بود، صداوسیمایی که از زمان آیه الله خمینی در دست برادر هاشمی رفسنجانی بود!خامنه ای در سالهای آخر دولت دوم هاشمی تقریبا توانسته بود با چند جریان سیاسی مثل جامعه روحانیت مبارز و تشکلهای همسویش و همچنین انصار حزب الله و سپاه پاسداران و البته اهرم مناسب و کارای قوه قضائیه عملا دسترسی رفسنجانی و تيمش (کارگزاران) را به قدرت و منابع ديگر به حداقل ممکن برساند.شايد برای همين اصولا با آمدن خاتمی و دوام دولت دوم اونیز با تمام مخالفتها و اختلافات عقیدتی ای که با خاتمی و اصولا تفکر اصلاح طلبی داشت مشکلی نداشت ، اولا که خامنه ای می دانست هنوز تا تشکیل دولت آرمانی اش چند سالی فاصله دارد و دوما می دانست که خاتمی با همه داد و بیدادهایی که می کند بواقع "کبریت بی خطر " است و دست کم انقلاب اسلامی و حکومت و خامنه ای را به پول نمیفروشد! هشت سال دولت خاتمی تمام شد و اکنون دیگر خامنه ای نه خامنه ای سال 1368 بود و نه خامنه ای سال 1376 او اکنون واقعا خود را رهبر جمهوری اسلامی می دانست و با تيم بشدت ثروتمند و جوان و نسبتا توانايی که برای خودش دست و پا کرده بود آماده بود تا تمام قدرت را به دست بگيرد وآن را ببرد به افقی که برای آن پيشبينی میکرد ، افقی که در چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی گوشه هایی از آنرا آورده است و گاها از زبان نزديکانش نیز مدل آن لو می رود :" ژاپن اسلامی" ! خامنه ای امروز بشدت سرمست وشیفته قدرت شده است و همین شهوت است که با مخلوط شدن ترس عجيبی که وی بیمارگونه از "دشمن" دارد و همیشه در توهم توطئه بسرمی برد و ترس ازکودتای خارجی يا داخلی مدام رهایش نمی کند او را درعمل تبديل به يک سلطان خشن و مستبد کرده است. دولت احمدی نژاد و ظهور "آبادگران" به خامنه ای آرامش وصف ناپذیری داده است تا خيالش راحت باشد که ديگر کشور در مسير مورد نظرش گام برمی دارد و ديگر حالا می تواند با آسودگی پا به دوران بازنشستگی و نظارت از دور بگذارد، دادن امور اجرايی مملکت به مورداعتمادترين و تواناترين مهرهی تيمش يعنی مجتبی خامنه ای (که همه چیز را دارد هم با سپاه درارتباط هست و هم انصار حزب الله را بزیر نگین خودش دارد و هم دولت مثل موم در دستانش هست) خامنه ای را به سرمنزل مقصود رسانده است.
http://www.goftaniha.org
0 نظرات:
ارسال یک نظر