(مقالهی نشريهی فوربس دربارهی آيندهی سياسی ايران)
نقطهعطف تاريخ ايران ممكن است در همين هفته باشد يا در ماه آينده كه نوروز (سال نو ايرانی) به همه چيز پشت پا میزند؛ در دراز مدت هم هيچ كدام از لافهای غنیسازی هستهای چيزی را عوض نخواهد كرد. از قرار معلوم در سالروز پيروزی انقلاب (11 فوريه)، رژيم بازی اعداد را از معترضان برده، با پول و اتوبوس خيابانها را از راهپيمايان هوادار دولت پر كرده و مردم معترض را سر جای خود نشانده است. با اين همه، بر اساس منابع گوناگون، اعتراضها در محلههای پراكنده [تهران] و به شكلی گسترده در شهرستانها برگزار شده و صدا و سيمای دولتی وادار شده صدای فريادهای مخالفان دولت را از فيلمهای راهپيمايی خودیها پاك كند. رژيم ايران اما روزهای دشوار گرفتاریهای پياپی را پيش رو دارد. تقويم ايران با آن همه تعطيلات مناسبتی خار چشم رژيم است و او را به دوراهی كشانده: رژيم نمیخواهد انگ درماندگی تاريخی را به دامنش بچسبانند. اما معترضان هم ميدان را خالی نخواهند كرد: هر چه سركوبها خونينتر باشد، مردم شهيدان بيشتری را به سوگ خواهند نشست، خشم بيشتری در درون و بيرون ايران برانگيخته میشود و لاف قدرت رژيم كمرنگ و كمرنگتر خواهد شد. بياييد نمايی از اوضاع كنونی ايران داشته باشيم – آيا ايران به نقطهی بیبازگشت رسيده، و اگر چنين است چه آيندهای در پيش خواهد داشت؟ چه معنايی برای منطقه دارد؟ به گزارش خبرنگاران بیمرز، دولت سرداران سپاهی در حال حاضر بيشترين تعداد روزنامهنگاران زندانی در جهان را دارد. تلاشهای گستردهای هم برای نظارت بر گردش اطلاعات انجام میشود و مسوولان ايرانی كه پيشتر توييتر را بسته بودند، سرويس نو و توييتر-مانند گوگل، گوگلباز، را هم مختل كردهاند. آنها اميدوارند كه مثل چين، سيستمهای توييت و باز خود را جايگزين آنها كنند. خدا بده شانس.
در ضمن، ارتباطات تلفن همراه و رايانامه در روز اعتراضات از كار میافتند. روز از پس روز، كاركنان سفارتهای خارجی به جرم صحبت با مخالفان دستگير میشوند و خبرنگاران خارجی به شدت زير نظر هستند – در سالروز پيروزی انقلاب، خبرنگاران مجبور بودند تنها شاهد راهپيمايی دولتی باشند و بعد همهی آنها را با زور به محل كارشان بازگرداندند. زمامداران حرمت سن و جنس را هم نگاه نمیدارند: گزارشهای بسياری هست كه چماقداران پيرزنان را كتك میزنند و دختران معترض را میربايند. رهبران مخالف با همهی برجستگی خود كتك میخورند: شبهنظاميان بسيجی خودروهای رييسجمهور پيشين خاتمی و رهبر اصلاحطلبان كروبی را به محض ورود به تظاهرات درهم شكستند. اقتدار اخلاقی رژيم به سرعت در حال رنگ باختن است چون هر روز مناسبتی مهم به يك آزمون استقامت بدل میشود و روزهای ديگر هم روند فروغلتيدن كشور به شرايط اضطراری دائمی است. اين حكومت (و هر حكومت ديگری) در نبرد با مردم خويش، تنها به پيروزیهای گذرای بدتر از باخت دست خواهد يافت.
در عين حال، مسكو دارد از پشتيبانی رژيم دست میكشد: يك مقام امنيتی عالیرتبهی كرملين همين هفته اعلام كرد كه ترديدهای غرب دربارهی تحقيقات هستهای ايران «كاملن بجا» بوده است. نويد بخش است، نه؟ اما برای دستيابی به نمايی كاملتر بايد مروری كوتاه بر كرملينشناسی قديمی داشته باشيم. نامزد هوادار مسكو در انتخابات رياستجمهوری اوكراين بی هيچ مقاومتی از سوی غرب پيروز میشود. عجالتن، بدرود انقلاب نارنجی. آن سوتر در گرجستان، ايالات متحد در گوش شاكاشويلی رييس جمهور نجوا ميكند كه توقع حمايت چندانی در رويارويیهای آتی با مسكو نداشته باشد. اپوزيسيون گرجستان دروازه گفتگوهای صلح آميز با پوتين را گشوده است. بدرود انقلاب گل سرخ؟ شايد. روسيه دارد بیسر و صدا قدرت خويش بر قلمروهای پيشينش را از نو اعمال میكند و در عين حال بر سر ايران امتيازاتی به ما میدهد- اين طور به نظر میرسد.
در حالی كه ايران دارد از درون بیثبات میشود، مسكو چقدر شانس دارد كه میكوشد در اين آخربازی آشفته به شيوهای روسی حملهور شود؟ شانس چندانی ندارد – اينجا جايی است كه غرب راه مسكو را میبندد. احساسات ضد روسی ايرانيان به خاطر حمايتهای مسكو از رژيم تهران فزونی گرفته است. اگر سران حكومت به روسيه پناه ببرند، اين احساسات فزونتر خواهد شد. همه چيز به نقطهی حساسی رسيده است – قطار انقلاب سبز ايران با حملهای از خارج، از سویايالات متحد يا اسراييل، بسادگی از خط خارج میشود. اگر احمدینژاد و شركا به سوی سلاح هستهای بشتابند و با دست خود موجبات اين حمله را فراهم كنند، آنگاه میتوانند بیهيچ ملاحظهای مخالفان داخلی را سركوب كنند – نعل وارونهزدن احمدینژاد در روز پنج شنبه و اشارهی او به غنیسازی موفق هستهای در برابر رسانههای جهان به همين خاطر بوده است.
برگرديم به جنبش سبز. رژيم پايان يافته و مردم هم اين را فهمیدهاند، اما رژيم نفهميده است. اين رژيم در كوتاهمدت تنها با بهرهگرفتن از زور سرپا خواهد ماند. ايران هيچ شباهتی به چين ندارد چون بر خلاف چين اقتصاد ايران هر روز با شيب تندتری در حال فروپاشی است. احمدینژاد و دار و دستهاش هيچ پروندهی موفقی ندارند كه برای مردم ايران رو كنند. حتا اگر انقلاب مردم در كوتاه مدت سكندری بخورد، چهرههای رژيم كنونی را بايد در شمار ورشكستگان سياسی دانست. ميان خود آنها دودستگی شديدی وجود دارد. راستی نگفتم كه علی رضا بهشتی، همان زندانی سياسی تازه آزاد شده، شوهر خواهر وزير دفاع سابق ايران (يكی از بنيانگزاران حزب اله) است؟
با بدتر شدن شرايط، چه بسا خامنهای معظم درصدد معامله با مخالفان و بركناری احمدینژاد برآيد و خواهان انتخابات جديد شود – اما رهبران جديد هم خواب خوش نخواهند داشت و شورشها از سر گرفته خواهد شد مگر آن كه هر دو بركنار شوند. البته بخشهای بزرگی از نظام هم از ميان خواهد رفت: سپاه پاسداران، روحانيون عالیرتبه، زندانهای گولاگمانند و بنيادهای اسلامی ريز و درشت كه رژيم از طريق آنها ميلياردها ميليارد در جيب دانهدرشتها میريزد. اما به چه بهايی از خون و جان آدمها؟ و آيا ما طاقت میآوريم كه بر كنار بمانيم و نظارهگر خاموش وحشتافكنی آنها باشيم؟ مقامات كنونی بیترديد تا نفس آخر خواهند جنگيد. آنها، به قول مكبث، «چنان در خون گام زدهاند / كه نه راه پس دارند، نه راه پيش». شاه پيشين، با همهی اشتباهاتش، آن اندازه شرم و آزرم داشت كه با ترك تاج و تخت جلوی خشونت بيشتر را بگيرد. اين گروه حاكم اما قدرت را ترك نخواهند گفت مگر آن كه معترضان با دست خود آنها را به زير بكشند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر